مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
زبانم قاصر است از وصف غمهایی که تو دیدی ندیده هیچکس رنج و ستمهایی که تو دیدی مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد نوای نینوا شد زیر و بمهایی که تو دیدی غروب و خیمه و غارت؛ چه بد شد قاتل جانت به روی چادر عمه، قدمهایی که تو دیدی به رویِ نيزهها با خنده سرها را علَم کردند دلم آتش گرفت از آن علَمهایی که تو دیدی ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ سپاهی از همان نامحترمهایی که تو دیدی برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد به دست کینۀ آن بیجنمهایی که تو دیدی نهایت! پنج سالت بود سال شصت و یک اما کهنسال است و صد سالهست غمهایی که تو دیدی! |